فرهنگ امروز/ پژمان موسوی
قرار ما این نبود؛ قرار نبود این گفتوگو در روزی منتشر شود که ایرج کابلی دیگر در جهانمان نباشد. در آن روز آلوده بهمن که میگفتی «این هوا آخِر مرا میکُشد»، چه کسی فکرش را میکرد که تو واقعا میروی و ما را با بغضی بیامان رها میکنی. قرار بود این گفتوگو آغازی باشد بر جریان تازهنفسی که «فارسیخط» قرار بود راه بیندازد. قرار بود تو باشی و به انبوهِ پرسشهایی که این جریان ایجاد خواهد کرد پاسخ بدهی: اینکه «فارسیخط» چیست، خطِ کمکی است یا خطِ جایگزین، چه هدفی دارد، چه مسیری را باید طی کند و چگونه میخواهد به درستخوانی و درستنویسی ما یاری رساند. اما مگر کاری هم میتوان کرد؟ واقعیت این است که همیشه حسرتهای ما واقعیتر از آرزوهای ماست و حال ما ماندهایم و واقعیت نبودن ایرج کابلی.ایرج کابلی، نویسنده، مترجم، خط و زبانشناس و وزنشناس، متولد 1317 در کرمان بود. او که تحصیلکرده معماری بود، خیلی زود به علاقه اصلیاش زبان و خط فارسی رجعت کرد و پژوهشگری جدی در زبانشناسی و عروضشناسی شد. ایرج کابلی پس از نوشتهها، ترجمهها و پژوهشهایی جدی در حوزه کاری خود، در سال ۱۳۷۲ فراخوانی برای شیوهای تازه در خط و زبان فارسی خطاب به فارسینویسان منتشر کرد و احمد شاملو نخستین همراه و حامی این فراخوان شد و این فراخوان آغازی شد برای راهاندازی شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی. از آن سال تا همین لحظه مرگ در 29 بهمن 99، تمام دغدغهاش درستنویسی و درستخوانی خط و زبان فارسی بود و دراینباره به رهیافتهای تازهای هم رسید. سال 1399 سال پرباری برای ایرج کابلی بود؛ دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و «رمان منظوم یوْگٍنی انهگین اثرِ آلکساندر پوشکین» از او منتشر شد و وبسایت او به نام «فارسیخط» راهاندازی شد. وبسایتی که به صورت تخصصی به خط فارسی میپردازد و او در آن، فراخوان تازهای به تمام فارسیزبانان جهان ارائه داده است. گفتوگو با ایرج کابلی درباره «فارسیخط» و رهیافتهای تازهای را که او درباره خط و زبان فارسی به آن رسیده است، در ادامه میخوانید آخرین گفتوگو با او را... .
موضوع زبان و خط فارسی و درستنویسی آن، دغدغه دیروز و امروز شماست؛ چه آنزمان که در بیستواندی سال پیش در شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی تمام تلاشتان مصروف این موضوع شد و چه سالهای اخیر که انرژی و زمانتان را روی «فارسیخط» به عنوان بدیلی برای خط و زبان فارسی مستقر صرف کردید. واقعیت این است که این دغدغه، قرنها پیش هم وجود داشت، هزاران سال پیش هم وجود داشت به معنای کلاناش، اینکه آدمها چطور با هم ارتباط برقرار کنند، ریشه تمام صحبتهایی که الان داریم به یک زمانی برمیگردد که انسانها ابتدا خواستند با هم صحبت کنند و بعد خواستند با هم ارتباط برقرار کنند یا به قول شما در مقالهای که نوشته بودید خواستند با کسی که در صحنه حضور ندارد ارتباط برقرار کنند. بنابراین میتوان گفت خط براساس یک احساس نیاز اختراع شد.
ابداع شد!
بله ابداع شد و آمدیم و رسیدیم به روزگار امروز. قبل از اینکه وارد بحثهای فنی شویم، میخواهم بدانم از نگاه تاریخی، در گذشته دور، تا یکی دو نسل قبل از شما، زمانی که مقوله چاپ و امکانات امروزی نبود، زمانی که کتابها خطی بود و افراد باسواد انگشتشمار بودند و دسترسیها بسیار محدود، همان زمان که دغدغه خط و زبان، عام نبود و تعدادی از افراد خاص با این موضوع سروکار داشتند، اگر یک سیر تطور بخواهیم داشته باشیم، شما فکر میکنید خط فارسی مسیر درستی را در همه این قرنها طی کرده؟ آیا میشد راه دیگری را رفت؟ آیا اگر مسیر بهگونهای دیگر طی میشد امروز وضعیت بهتر نبود؟ آیا به نظر شما همهچیز یک سیر طبیعی و منطقی و نرمال را طی کرده و جایی که الان هستیم جای درستی است؟ و در یک قیاس کلی بین ایران و دیگر تمدنها مثل یونان، ما تا چهاندازه مسیری را طی کردیم که مسیر پذیرفتهشده جهانی بود؟ چقدر پیش یا پس بودیم؟ میخواهم گفتوگویمان با یک بررسی تاریخی شروع شود تا بعد برسیم به بحثهای فنی امروز.
در مقاله «از گفتار تا نوشتار» من سه مرحله خطنگاری را مطرح کردم، ابتدا فنیقیها علائمی را ابداع میکنند، یونانیها فوری این علائم را میقاپند و به این خط، مصوتها را اضافه میکنند، چون زبان فنیقی مصوت ندارد، در نتیجه خط یونانی میشود نخستین خط مصوتنگار. بعد، از روی دستِ یونانیان، رومیها دقیقا خط یونانی را کپی میکنند و در نتیجه خط مصوتنویس آغاز میشود؛ خطی که بیشک آغازش حاصل نبوغ یونانیهاست و ما در این رابطه مدیون یونانیها هستیم. تمدن دیگری یارایش را نداشته که این کار را بکند، بینشش را نداشته که بکند، حالا اینکه فضای فلسفی یونان در آن دوران چه بوده نمیدانم، وارد خاستگاه این شکلگیری نمیشوم، ولی جالب است که به محض اینکه فنیقیها این علائم را میآورند، یونانیها سریع آن را میگیرند و تغییر میدهند اما اسم بعضی از حروف را به همان نام نگه میدارند.
فنیقیها از کدام منطقه جغرافیایی بودند؟ درست است که خاستگاه خط، مدیترانه است؟
مدیترانه. اساسا خاستگاه خط، مدیترانه است. زبان فنیقیها سامی است و مصوت لازم ندارد، در نتیجه خط آنها نامصوتنگار است، شما عربی را غلط نمیتوانید بخوانید، اگر اعراب هم روی حروف نباشد درست میخوانید، از ک. ت. ب، کَتَبَ، کُتُب درمیآید، بنابراین عربها در نوشتن اعرابها صرفهجویی میکنند، در قرآنهایی که برای عربها چاپ میشود، اعراب وجود ندارد ولی برعکس برای غیرعربها بدون اعراب اصلا معنا ندارد، برای اینکه خط عربی با خط صامتنویس هماهنگ است ولی بقیه نه. در شوروی هم روسها خط سیریلیک را با تغییراتی مصوتنویس میکنند. تغییرات خط به دلایل متفاوت اتفاق میافتد. دلایل سیاسی و نیاز، پررنگترین دلیلهای تغییر خط هستند. چند خط دیگر هم غیر از فارسی، یعنی اویغوری، کردی، کشمیری از خط عربی که مثل ما به آنها تحمیل شده بود استفاده میکردند اما خودشان خط تحمیلی را مصوتنویس و از آن خود کردند.
خط پیشنهادی شما که به «فارسیخط» شهره است، مدعی است که الفبای ما ۳۸ حرف دارد؛ هضم این موضوع برای خیلیها دشوار است. کمی دراینباره توضیح میدهید؟
ما سه خط بر مبنای عربی داریم که مصوتنویس شده، با بررسی روند مصوتنویسشدن این سه خط، به این نتیجه رسیدم که اگر مصوتها را جدا ننویسم، امر مصوتنویسشدن خط فارسی صورت نمیگیرد، ما دیدیم شش مصوت داریم، «ـَ ـِ ـُ و ئآ ئو ئی»، برای هر کدام یک علامت طراحی میکنیم برگرفته از خودِ الفبا، چیز تازهای نیاز به اختراع نبود، فقط شیوه استفاده جدیدی باید شکل میگرفت. همه مصوتها را روی خط افقی مینویسیم، یک «الف» روی خط افقی میشود «ئآ»، یک «واو» روی خط افقی میشود «ئو»، یک «ی» روی خط افقی میشود «ئی»، یک « َ» روی خط افقی میشود «ـَـ»، یک « ِ» زیرِ خط افقی میشود «ـِـ»، یک « ُ» روی خط افقی میشود «ـُـ»؛ میماند سرهمنویسی این مصوتها طبق الگوی خط فارسی؛ خط مصوتنگاری که من پیشنهاد میکنم دقیقا همان خط فارسی است، همان خط فارسی است که مصوتهایش برجسته شدند و آمدند بالای خط، دیگر زیر و زبر حروف نیستند، علامتهایی مستقلاند.
یعنی مثل بقیه حروف الفبا هر کدام از مصوتها یک شخصیت و کاراکتر منحصربهفرد دارند؟
این ماحصل آن چیزی است که میشود خط مصوتنویس پیشنهادی من.
یکی از پرسشها بیپاسخ ماند، راجع به گذشته تاریخی خط صحبت شد، اما بیاییم راجع به 150 سال گذشته که به صورت مداوم نظرهایی برای مصوتنویسشدن خط ارائه شده و تلاشهایی هم صورت گرفته صحبت کنیم، شما این روند 150ساله را چگونه ارزیابی میکنید؟ چراکه به قول دکتر باطنی صحبت از مصوتنویسکردن خط فارسی همیشه جنجالبرانگیز بوده، طبعا با انتشار خط مصوتنویس پیشنهادی شما هم با سیلی از جنجالها روبهرو خواهیم شد، پس لازم است که مخاطب آگاهی دقیقتری نسبت به روند این تلاش در یکونیم قرن گذشته داشته باشد و از تأثیر آن در ذهن شما باخبر باشد.
ما نام این خط را گذاشتیم خط کمکی؛ نه خط جانشین، این موضوع را فراموش نکنید؛ هرگز ادعای جانشینی برای شیوه نگارش فعلی نشده است. حالا این خط کمکی به چه درد میخورد؟ هرجا که ما یک واژه غیرفارسی یا غریبه و ناآشنا داریم که اگر با الفبای عادی بنویسیم هیچکس نمیتواند بفهمد، غریبه هم هست، اینجا خط مصوتنویس پیشنهادی برای نشاندادن کلماتی که تلفظشان مشکل است بهکار میآید. البته در جریان عمل کسانی هستند که خودشان حرکت میکنند رو به جلو، منتظر نمیمانند که من بخشنامه صادر کنم یا مجوز بدهم؛ خودشان حرکت میکنند، حتی جلوتر هم میروند مثلا شاید کسانی بگویند ما صامتهای همصدا مثل «س. ص. ث» را حذف میکنیم و همه را با «س» مینویسیم، در این مرحله من چنین مسائلی را وارد بحث نکردم؛ این به عهده صاحبان زبان و خط است؛ برای اینکه از بالا نمیشود اینچیزها را دیکته کرد، نباید دیکته کرد؛ باید از بطن جامعه استفادهکننده خط، جوانه بزند و بیاید بیرون و عملی بشود؛ مثلا در تاجیکی و افغانی ما مصوتهای مجهول داریم که فارسها با این مصوتهای مجهول ناآشنا هستند، خب این را تاجیکان و افغانها باید یک فکری به حالش بکنند تا بتوانند به ما برسند، کار ما دارد میگذرد، با این پیشنهاد، متنهای فارسی، نوشته و خوانده میشود، برای افغانها که فارسی مینویسند بعضیجاها تفاوتهایی هست، دقت کنید که ما نمیخواهیم لهجهنویسی کنیم، مثلا یکی از مشکلاتی که تا این لحظه من با آن دستبهگریبانم، «واوِ معدوله» است، «خان» و «خوان»! اولی میشود «سروَر»، دومی «سفره»؛ اینها هنوز حل نشده، اینها باید از بطن این جریان در بیاید، با کمک اهل زبان. هرچقدر هم که من درباره تلفظ تاجیکی و افغان مطالعه کرده باشم باز هم کم میدانم، اینجا یک افغان و یک تاجیک که صلاحیت داشته باشد میتواند مسئله را حل کند؛ آنوقت کاری که ما خواهیم کرد این است که یک نشانه اضافه میکنیم.
خطی که شما معرفی کردهاید، به قول خودتان خط کمکی، حتما بر پایه یک احساس نیاز بهوجود آمده است؛ احساس نیازی که تا امروز کسی به آن پاسخ نداده بوده، حالا این خط کمکی میتواند تا حد زیادی به آن نیاز پاسخ بدهد. حالا اگر این خط کمکی پاسخگوی نیاز مصوتنویسی باشد و پذیرفته هم بشود و بعد آن را به عنوان خط جایگزین استفاده کنند شما موافقت میکنید یا معتقد هستید که این خط کمکی اساسا نمیتواند تبدیل به یک خط جایگزین شود؟
به من چه ارتباطی دارد؟ من بچهای را زاییدهام؛ صاحبان زبان شمایید؛ از اینجا به بعد با اطلاعاتی که من از تجاربم به شما دادهام، این شما هستید که باید به جلو حرکت کنید.
بله ولی شما یک بچه را هم که به دنیا میآورید، تا وقتی به یک سنی برسد، از او مراقبت میکنید.
خب بله، داریم همین کار را میکنیم.
حتما ما و افغانها و تاجیکان باید به یک توافق برسیم تا خطی مصوتنویس داشته باشیم یا میشود که ما راه خودمان را برویم و آن دو هم راه خودشان را؟
اگر به یک توافق مشترک برسیم، طبعا بهتر است، معتقدم که اهل زبان با همکاری همدیگر میتوانند به این توافق برسند.
ما اگر این مسئله را در ایران هم حل کنیم خیلی کار بزرگی کردهایم، فکر نمیکنید این ایده که هر سه کشور با هم در یک زمان به این راهحل برسند، دستنیافتنی باشد؟
کوششمان را میکنیم.
تا امروز چه کوششی کردهاید؟
همین، من بچهام را زاییدهام.
ببینید من به عنوان یک روزنامهنگارِ حوزه فرهنگ، حداکثر دراینباره بهصورت پراکنده چیزهایی شنیدهام اما نمیدانستم دغدغهای تا این حد جدی وجود دارد که یک فرد یا یک جمعی در پاسخ به فلان مسئله دارند اینقدر جدی کار میکنند، واقعا سالهاست که شروین پاشایی با شما کار میکند، به صورتِ کاملا جدی هم دارید کار میکنید ولی هیچکدام از این کوششها، نمودِ بیرونی پیدا نکرده است؛ فرض کنید که تمام کار شما یک کتاب خیلی خوب شود و منتشر هم بشود، این موضوع چطور میتواند دغدغه مردم شود؟ یا حتی دغدغه زبانشناسان؟ همانطورکه گفتم خیلی مهم است که وقتی بچهای به دنیا میآید از او مراقبت شود، حالا از این خط چه کسی قرار است مراقبت کند، چه کسی معرفیاش کند، چطور معرفی شود و مهمتر از تمام اینها، چطور قرار است مقبولیت و مشروعیت پیدا کند؟ ما در کشورِ خودمان بینِ فارسیزبان و آذریزبانان و کردزبانها چطور باید به تفاهم برسیم چه برسد به تفاهم با دو کشورِ دیگر؟
ببینید این خط جانشین نیست، چرا؟ در بالای فراخوان هم نوشتیم یک خط کمکی برآمده از الفبای فارسی. این خط کمک میکند، به چه کسی کمک میکند؟ طبیعی است به کسی که دچارِ اشکال شده، یک کلمه را نوشته و تردید دارد که خوانندهاش میتواند بخواند یا نه، حالا اگر او با «فارسیخط» یعنی همین خط کمکی بنویسد، خواننده اگر بتواند بخواند، مسئله همه حل میشود، حالا این موضوع چقدر میتواند گسترش پیدا کند؟ بستگی به استعدادهایی دارد که در خود این خط نهفته است، ببینید شما این خط کمکی را فقط با نصب فونت و کیبورد مخصوصش میتوانید در کامپیوتر از آن استفاده کنید، با دست نوشتنش امری جداگانه است که شاید به این زودی جا نیفتد، اما از آنجاییکه بیشترِ ارتباطات دارد از طریقِ فضای مجازی شکل میگیرد، ما داریم میبینیم که این امر میتواند سرِ جایش قرار بگیرد و کسی که میخواهد بتواند از آن استفاده کند.
در کیبورد فارسی، این مصوتها و خط کمکی هست؟
کیبورد و فونت مخصوصش در سایتِ فارسیخط قرار گرفته تا هر کسی که نیاز داشت بتواند آن را دانلود و نصب کند.
آقای کابلی اشاره کردید که ممکن است با دستنوشتن، این خط جا نیفتد، درحالیکه من فکر میکنم اگر در کیبورد این خط جا بیفتد، در دستنویس هم به راحتی قابل نوشتن خواهد بود.
من نمیخواهم چیزی را تحمیل کنم.
مسئله تحمیل نیست، مسئله اتفاق و نوعِ برخورد با آن است؛ به نظر میرسد در ابتدا حداقل طراحانِ گرافیک و کسانی که نقاشیخط کار میکنند به این خط علاقهمند میشوند، چون تجربههای سالهای پیش در پوُسترها و جلدِ کتابها نشان داده که این افراد خواستند از زیر و زبر و پیش یا بهصورتِ کلی از مصوتها استفاده کنند و با همان امکانات محدودی که داشتند کارشان را انجام دادند و میشود در آثارشان جای خالی این مصوتها را دید، بنابراین خیلی دور از ذهن نیست که این خط را طراحانِ گرافیک و کسانی که با خط، آثارِ هنری خلق میکنند، استفاده کنند و شاید فونتهای جدیدتری هم برایش طراحی بکنند و اگر چنین استفادهای از آن بشود، مسیرِ این خط از صرفا خط کمکی بودن خارج شده و همهگیرتر شود. همانطور که روزگاری استفاده از زیر و زبر و پیش امر متداولی نبود ولی امروز به هرجا که نگاه میکنیم استفاده از زیر و زبر و پیش را میبینیم، بیفاصلهنویسی بسیار در طراحیها کمک کرده، این طراحیها روی عمومِ مردم تأثیر خودش را میگذارد، عمومِ مردم هم همانطورکه در فضای مجازی میبینیم از زیر و زبر و پیش استفاده میکنند، البته که خیلی جاها هم از «ه» به جای کسره استفاده میکنند، این یک مشکل قدیمی است که همیشه بوده، ولی وقتی فارسیخط در چنین مسیری بیفتد، شما تحمیل نکردهاید، حال پرسش این است که اگر زمانی خط کمکی در چنین مسیری بیفتد، شما از بچهای که زاییدهاید حمایت میکنید یا خیر؟
بیشک حمایت میکنم، چرا که نه؟ مگر اینکه دیوانه باشم، یا آن موقع دیوانه شده باشم!
منظورم این است که آنموقع که این خط تبدیل به خط جایگزین میشود، آن زمان شما از جایگزینبودنش حمایت میکنید یا همچنان میگویید این یک خط کمکی است؟
اگر کاربرها پیشنهاد بدهند که به عنوانِ خط جایگزین استفاده کنیم بله من هم استقبال میکنم.
برای نوشتن با این شیوه من در خانه یا محل کارِ خودم میتوانم از آن استفاده کنم؟
اگر فونت و کیبوردش را دانلود و نصب کنید میتوانید با آن بنویسید.
روی هر سیستم عاملی قابل نصب است؟
فعلا برای ویندوز طراحی و آماده شده است.
روی گوشی تلفن همراه چه؟
فعلا روی گوشی قابل خواندن است اما نوشتن نه، اگر با استقبال عموم مردم و صاحبنظران روبهرو بشود آنوقت میتوان آن را گسترش داد، در آنزمان به مایکروسافت درخواست میدهیم به چند مدل کیبورد فارسیای که در ویندوز هست، کیبوردِ فارسیخط را هم اضافه کنند؛ در آن زمان برای هرکدام از این مصوتها یک یونیکد جهانی اختصاص داده میشود که با وجود یونیکد جهانی کاربرِ هر سیستمی، چه ویندوز، چه اندروید و چه آیاوُاِس میتواند بهراحتی از این خط استفاده کند. فعلا هر کسی که مایل به استفاده از این خط هست باید کیبورد و فونتش را روی ویندوز نصب کند و در برنامههای آفیس و فتوشاپ یا بقیه برنامهها از آن استفاده کند.
پس فعلا فقط یک وبسایت برای دانلودش وجود دارد؟
بله، نقطه آغازش آنجاست، جای دیگر نمیتواند در ابتدا باشد. البته به این موضوع هم توجه کنید که اولین فونتهایی که برای استفاده فارسیزبانان در کامپیوتر طراحی شد، در ابتداییترین حالت، زیر و زبر و پیش نداشتند، بعد اضافه شد، نیازش احساس شد، بنابراین کسانی که طراحِ فونت بودند درخواستهایی به مایکروسافت ارائه کردند و کمکم طراحی زیر و زبر و پیش اصولیتر و حرفهای شد، آیا در موبایلهای قدیمیتر که قابلیت تایپ فارسی بود، زیر و زبر و پیش وجود داشت؟
نه، نیمفاصله هم نداشت!
اما در گوشیها و کیبوردهای جدید براساسِ درخواستهایی که شده زیر و زبر و پیش اضافه شده، نیمفاصله را هم اخیرا اضافه کردهاند، رسیدن به چنین جایی سخت نیست، اگر نیازش احساس بشود، درخواستش ارائه میشود و خیلی زود اجرائی و عملیاتی میشود.
پس نیازش باید حس شود، حالا این گفتوگو هم سرآغازی است برای این اعلامِ نیاز و البته که خیلی بیشتر از اینها باید گفتوگو شود، مقاله نوشته شود، درباره آن نقد و بررسی شود تا همهگیر شود.
بله، متشکرم، دقیقا همین است، کاری که من میخواهم بکنم این است که چوبِ امداد را بدهم دستِ یک فردِ دیگر، من نمیدانم خودم تا کِی هستم، من اصلا معتقد نیستم که جریان فارسیخط با من تمام میشود، فقط شروع شده، مثلِ هر آغازِ دیگری... .
خب من از شما میپرسم که الان چه کسی هست که منِ مخاطب یا منِ روزنامهنگار بروم با او درباره فارسیخط حرف بزنم؟
چه حرفی بزنید؟
شما چه کسی را تربیت کردهاید که بعد از شما بتواند راجع به این موضوع حرف بزند و ایدههای شما را جلو ببرد؟
غیر از آقای شروینِ پاشایی، هیچکس.
خب با فرض محال اگر آقای پاشایی همین فردا دچارِ فراموشی شود، آیا این بحث میمیرد و دیگر ادامه پیدا نمیکند؟
فکر نمیکنم، چون بههرحال نوشته شده، چون مکتوب شده و از قوه به فعل آمده، در واقع فعلیت دارد، شاید دچارِ سکته شود ولی نمیمیرد.
درست است که شما میگویید نمیمیرد ولی اگر کسی نباشد که آن را مطرح و از آن دفاع کند، اصلا کاری از پیش نخواهد رفت و این راه عقیم خواهد ماند.
خب نه، یک مسئلهای هست، حالا اگر من تکثیر نشوم، این را که زبان موجود زندهای است و نیازمند به خط است نمیشود انکارش کرد، خیلیها هستند که همیشه اتفاقات خط را جستوجو میکنند، اگر این سکته هم به وجود بیاید بالاخره یک جستوجوگر دیگری میآید و میرسد به فارسیخط، توضیحات کافی و ابزار اولیه در سایت در اختیارش قرار میگیرد و از آنجا به بعد را او ادامه میدهد، شاید حتی شکل و شمایلِ جدیدی ایجاد بشود.
آقای کابلی! یک تعریف از خط پیشنهادی ارائه بدهید. در واقع اگر بخواهید یک تعریف اولیه و بسیار ساده به عموم مردم ارائه بدهید، سادهترین تعریفی که کمسوادترین مردم هم بتوانند بفهمند که تفاوت این خط کمکی با خط حاضر چیست؟ کدام است؟
ببینید در عرصه زبان، زبانِ گفتاری، چند نوع کیفیت وجود دارد، وسطِ اینها یک زبان نقشِ «لینگوا فرانکا نُوا – زبانِ میانجی جهانی» را بازی میکند، حالا در خط، یک خط مشترک بینِ فارسیزبانان لازم است، من برای چنین کاری این مسئولیت را انداختهام به عهده خودم و خط کمکی را پیشنهاد دادم و این خط کمکی همان نقشِ میانجی را بازی میکند برای سه قومِ فارسیزبان، ایرانیها، افغانها و تاجیکان. اگر کارآمد باشد چه بهتر، که من معتقدم هست، من معتقدم هرکدام از این قومها برای نوشتن تلفظها این خط کمکی را میپذیرند؛ بنابراین این خط کمکی میشود یک میانجی. در واقع ادعای من این است که با این خط کمکی ما آنطوری که بیان میکنیم میتوانیم بنویسیم و آن چیزی را که نوشته شده همانطورکه نوشتهشده میتوانیم بخوانیم، بدونِ هیچ ایرادی.
و چه زمانی این تعریف همگانی خواهد شد؟
گسترشش زمانی اتفاق میافتد که سادهترینِ مردم متوجه شوند که منظور از ارائه این خط چیست. چرا این را میگویم؟ بهعنوانِ مثال بیشترِ مردمِ ما نمیدانند تفاوتِ «هکسره» با «ه» در چیست؛ یعنی جایی که باید بنویسند «همه» نمیدانند که باید بنویسند «همِ» یا «همه»، این مشکل پنجاه سال پیش هم بوده، امروز هم هست، در روزنامهای از پنجاه سالِ پیش هم دیدم که دارد توضیح میدهد که تفاوت این دو در چیست اما با چنان ادبیاتِ تخصصیای توضیح داده که اگر صاحبنظر نباشید، اگر با این ادبیات آشنا نباشید، اگر این واژهها را نشناسید، اصلا متوجهِ منظورِ نویسنده نمیشوید. برای همین است که من فکر میکنم جوری باید حرف زد که با عمومِ مردم بشود ارتباط برقرار کرد.
یکی از معضلات بزرگی که سد راه زیر و زبر نویسی و بیفاصلهنویسی در سی سال اخیر بوده، این بوده که با زبان مردم صحبت نشده، سادهسازی نشده، جوری حرف زده شده که فقط متخصصها میفهمند و این باعث شده که همین مسئله «هکسره» و «ه» حل نشود، نه فقط بینِ عمومِ مردم، بلکه یکجاهایی میبینیم که طراحانِ گرافیکمان به جای «ه» از «کسره» استفاده میکنند، در حالی که میشد این را خیلی ساده توضیح داد، این را من از شما یاد گرفتم هرجا که در جمله یا عبارت میشد «ه» را برداری و به جایش «است» یا «هست» بگذاری باید از «ه» استفاده کنی ولی اگر نتوانستی از «هست» و «است» استفاده کنی از «کسره» استفاده کن؛ این سادهترین قراردادی بود که میشد به مردم منتقل کرد.
کسانی که در فضای مجازی هستند در نوکِ پیکان قرار دارند، اگر آنها درست بنویسند این درستنویسی به افرادی مثلِ بقالِ سرِ کوچه هم میرسد، دوستی تعریف میکرد که یک آقایی که هنرمندِ سلبریتی است همین اشتباه را در نوشتنِ «ه« و «کسره» کرده و بعد که به او اشکال گرفتهاند با کلی توجیه، از اشتباهنوشتنش دفاع هم کرده بوده، من اینجا بود که فهمیدم چنین جریانی راه افتاده، از دوستی که این ماجرا را برایم تعریف کرده بود خواستم نظرهای مردم را نشانم بدهد، در نظرها دیدم به شورای بازنگری، به منِ کابلی، به کتابِ درستنویسی خطِ فارسی اشاره شده، به روزنامهای که پنجاه سالِ پیش به این موضوع پرداخته بوده، اما بین همه اینها من توضیحِ ساده همهگیری ندیدم، بنابراین فکر میکنم سادهنویسی و سادهگویی این روزها و با وجودِ گسترشِ فضای مجازی، اهمیتِ زیادی دارد.
فکر میکنم شکل نوشتن فارسیخط، در ابتدا برای مردم بسیار غریبه باشد. چنین نظری ندارید؟
بله، ولی روند این غریبگیزدایی مسئله پیچیده یا وحشتناکی نیست، باید مثالی را نقل کنم، یک عزیزی تعریف میکرد که پنجاه سالِ پیش زمانی که دوره ابتدایی مدرسه را میگذراند، بچهای در کلاس از معلم میپرسد که «بهیچوجه» چیه، معلم هم که نمیدانسته آن بچه دارد به چه کلمهای نگاه میکند و چه کلمهای را اشتباه بیان کرده، پاسخ میدهد «بهیچوجه یک نوع مرغی است که در نوکِ کوههای فلانجا لانه میسازد»؛ خب پنجاه سالِ پیش «بههیچوجه» را سر هم «بهیچوجه» مینوشتند، خب وقتی این کلمه جدانویس شد، اول برای مردم غریبه بوده اما امروز اگر سرِ هم بنویسیش برای مردم غریبه است، به نظرِ من غریبگیزدایی امری است که خیلی زود اتفاق میافتد، تاریخِ ما ثابت کرده که خیلی زود اتفاق میافتد.
مثل هر تغییر دیگری تکرار لازم دارد... .
بله تکرار نیاز دارد، ولی کافی است که یک بیلبورد این مدلی بنویسد؛ بلافاصله این مدل نوشتن باب خواهد شد. حتی من فکر میکنم با این نوع نوشتن، حرکت تازهای در خوشنویسی ما هم جریان پیدا میکند.
ببینید؛ برای مردم خیلی ملموس میشود اگر با مثالهای آشنا برایشان توضیح دهید که فارسیخط چگونه میتواند به درستخوانی و درستنویسی آنها کمک کند.
اجازه بدید یک مثال بسیار ساده بیاورم، تقریبا در بیشترِ خانههای ما کتاب حافظ هست، سالی یک بار، در بدترین حالت، مردم در شب یلدا میروند سراغِ کتابِ حافظ، اکثر مردم ما که با دانستنِ دستورِ زبان فاصله خیلی زیادی دارند، حافظ را باز میکنند و میخواهند جلوی میهمانشان بخوانند اما نمیتوانند، چرایی خط کمکی این است که کمک میکند مردم به راحتی شعرهای حافظ را بخوانند.
اما کتاب حافظ با این خط کمکی در خانههای مردم نیست.
وقتی که مردم بفهمند که میتوانند با این خط، شعرهای حافظ را بهراحتی بخوانند پس احساسِ نیازش هم به وجود میآید، در نتیجه کتابها با این خط هم منتشر میشوند و به خانه مردم راه پیدا میکنند. ببینید حافظِ شاملو به خاطرِ استفاده از کسره و بیفاصلهنویسی راحتتر خوانده میشود، در نتیجه خواننده وقت خواندن خیلی کمتر تپق میزند، ولی در کتابهای دیگر که به صورت کلاسیک نوشته شدهاند شعرهای حافظ به راحتی خوانده نمیشود، این نشان میدهد که حتی یک تغییرِ اندک هم مؤثر است.
ببینید این خط کمکی، جاافتادنش نیازمند خیلی پیششرطهاست تا فراگیر بشود و همه بپذیرند. آنوقت همه کتابها باید از اول نوشته و منتشر شوند، همهچیز باید عوض شود، خیلی راه سختی است، خیلی، فرض که حافظ با این شیوه منتشر شد، با شاهنامه چه کنیم؟ گلستان سعدی چه میشود؟
اینجا همانجاییکه من فکر میکنم باید کمی از بالاتر به زمان نگاه بکنیم، ما چون داریم فکر میکنیم که خب تا یک سال دیگر اگر خط کمکی جاافتاد چه اتفاقی میافتد، اینگونه اظهارِ نگرانی میکنیم.
یعنی اینطور که شما میگویید، صد سالِ دیگر این اتفاق میافتد.
بله خب، چون این اتفاق قبلا افتاده و جوابش را پس داده، قبلا سرِهمنویسی در تمامِ کتابهای حافظ بود، اما بعد از اینکه جدانویسی و بیفاصلهنویسی جای خودش را باز کرد، در چاپهای جدیدتر میبینیم که دیگر سرِهمنویسی جای خودش را به بیفاصلهنویسی داده، این تغییر در یک بازه زمانی پنجاه، شصت ساله اتفاق افتاده، خب اگر ما فقط امروز را نگاه کنیم نمیتوانیم تأثیر پایدار بگذاریم، برای جاانداختنِ بیفاصلهنویسی هم زمان صرف شده، از زمانی که خط عربی در کشورِ ما حاکم شده هزار و اندی سال میگذرد، در صد و پنجاه سالِ گذشته بیشترین تغییرات روی این خط صورت گرفته، حالا اگر خط زمانِ سپریشده را از بالا نگاه کنیم، چهل یا پنجاه سالِ آینده اصلا زمانِ زیادی برای جاانداختنِ خطِ کمکی نیست، در واقع چنین مدتی در طولِ تاریخ اصلا به چشم نمیآید.
نقش سیستمهای رسمی آموزشی در این بین چیست؟ آنها هم نقشِ مهمی در آموزش دارند و هم بیشترین مقاومت را در برابر تغییر دارند.
مگر بیفاصلهنویسی و استفاده از کسره تا حدی در سیستمِ آموزشی نیامده؟ من فکر میکنم باز هم اینجا تجربه تاریخی ثابت میکند که همیشه وقتی اتفاقِ تازهای میافتدریال از طرفِ جامعه زودتر پذیرفته میشود اما وقتی واردِ مسیرِ اداری میشود، چرخِ نهادهای دولتی خیلی کُند حرکت میکند و حتی در برابرِ جامعه مقاومت هم میکند، ولی موضوع این است که بالاخره در همان مسیری که جامعه پذیرفته قرار میگیرند، چون این نیاز را دارند که با جامعه همسو شوند، هر حکومتی در نهایت این نیاز را میبیند که باید با جامعه همسو شود و به همین خاطر این تغییرات را در دستور کار قرار میدهند، نمونه بارزش که برای ما نزدیک است و به چشم دیدیمش همین مقوله بیفاصلهنویسی است که سالِ 71 مطرح شد و امروز در سالِ 99 هم در سیستمِ آموزشی و هم در نهادهای دولتی از آن استفاده میشود. تغییری که درست باشد و جامعه به آن نیاز داشته و بپذیردش، دیر یا زود سیستمهای دولتی هم میپذیرندش.
یک پرسش مهمِ دیگر. شما با پیشنهادِ این خط، در واقع گویش فارسی را انتخاب کردهاید، با مصوتنویسی تکلیف کسانی که گویششان مثلا اصفهانی است چه میشود؟
لهجه، زبان نیست؛ لهجه یک آهنگ است؛ طرزِ اداکردن است. عملا پرداختن به این موضوع انتهایی ندارد. ببینید این اتفاق در زبانِ انگلیسی هم افتاد، انگلیسی بریتیش با انگلیسی امریکن به کلی فرق میکند، هرکدام با لهجه خودشان یک واژه را بیان میکنند، این تفاوتِ لهجه ناگزیر است، بنابراین لهجه را باید از زبان جدا کرد.
خب من از شما میپرسم که الان چه کسی هست که منِ مخاطب یا منِ روزنامهنگار بروم با او درباره فارسیخط حرف بزنم؟
چه حرفی بزنید؟
شما چه کسی را تربیت کردهاید که بعد از شما بتواند راجع به این موضوع حرف بزند و ایدههای شما را جلو ببرد؟
غیر از آقای شروینِ پاشایی، هیچکس.
خب با فرض محال اگر آقای پاشایی همین فردا دچارِ فراموشی شود، آیا این بحث میمیرد و دیگر ادامه پیدا نمیکند؟
فکر نمیکنم، چون بههرحال نوشته شده، چون مکتوب شده و از قوه به فعل آمده، در واقع فعلیت دارد، شاید دچارِ سکته شود ولی نمیمیرد.
درست است که شما میگویید نمیمیرد ولی اگر کسی نباشد که آن را مطرح و از آن دفاع کند، اصلا کاری از پیش نخواهد رفت و این راه عقیم خواهد ماند.
خب نه، یک مسئلهای هست، حالا اگر من تکثیر نشوم، این را که زبان موجود زندهای است و نیازمند به خط است نمیشود انکارش کرد، خیلیها هستند که همیشه اتفاقات خط را جستوجو میکنند، اگر این سکته هم به وجود بیاید بالاخره یک جستوجوگر دیگری میآید و میرسد به فارسیخط، توضیحات کافی و ابزار اولیه در سایت در اختیارش قرار میگیرد و از آنجا به بعد را او ادامه میدهد، شاید حتی شکل و شمایلِ جدیدی ایجاد بشود.
آقای کابلی! یک تعریف از خط پیشنهادی ارائه بدهید. در واقع اگر بخواهید یک تعریف اولیه و بسیار ساده به عموم مردم ارائه بدهید، سادهترین تعریفی که کمسوادترین مردم هم بتوانند بفهمند که تفاوت این خط کمکی با خط حاضر چیست؟ کدام است؟
ببینید در عرصه زبان، زبانِ گفتاری، چند نوع کیفیت وجود دارد، وسطِ اینها یک زبان نقشِ «لینگوا فرانکا نُوا – زبانِ میانجی جهانی» را بازی میکند، حالا در خط، یک خط مشترک بینِ فارسیزبانان لازم است، من برای چنین کاری این مسئولیت را انداختهام به عهده خودم و خط کمکی را پیشنهاد دادم و این خط کمکی همان نقشِ میانجی را بازی میکند برای سه قومِ فارسیزبان، ایرانیها، افغانها و تاجیکان. اگر کارآمد باشد چه بهتر، که من معتقدم هست، من معتقدم هرکدام از این قومها برای نوشتن تلفظها این خط کمکی را میپذیرند؛ بنابراین این خط کمکی میشود یک میانجی. در واقع ادعای من این است که با این خط کمکی ما آنطوری که بیان میکنیم میتوانیم بنویسیم و آن چیزی را که نوشته شده همانطورکه نوشتهشده میتوانیم بخوانیم، بدونِ هیچ ایرادی.
و چه زمانی این تعریف همگانی خواهد شد؟
گسترشش زمانی اتفاق میافتد که سادهترینِ مردم متوجه شوند که منظور از ارائه این خط چیست. چرا این را میگویم؟ بهعنوانِ مثال بیشترِ مردمِ ما نمیدانند تفاوتِ «هکسره» با «ه» در چیست؛ یعنی جایی که باید بنویسند «همه» نمیدانند که باید بنویسند «همِ» یا «همه»، این مشکل پنجاه سال پیش هم بوده، امروز هم هست، در روزنامهای از پنجاه سالِ پیش هم دیدم که دارد توضیح میدهد که تفاوت این دو در چیست اما با چنان ادبیاتِ تخصصیای توضیح داده که اگر صاحبنظر نباشید، اگر با این ادبیات آشنا نباشید، اگر این واژهها را نشناسید، اصلا متوجهِ منظورِ نویسنده نمیشوید. برای همین است که من فکر میکنم جوری باید حرف زد که با عمومِ مردم بشود ارتباط برقرار کرد.
یکی از معضلات بزرگی که سد راه زیر و زبر نویسی و بیفاصلهنویسی در سی سال اخیر بوده، این بوده که با زبان مردم صحبت نشده، سادهسازی نشده، جوری حرف زده شده که فقط متخصصها میفهمند و این باعث شده که همین مسئله «هکسره» و «ه» حل نشود، نه فقط بینِ عمومِ مردم، بلکه یکجاهایی میبینیم که طراحانِ گرافیکمان به جای «ه» از «کسره» استفاده میکنند، در حالی که میشد این را خیلی ساده توضیح داد، این را من از شما یاد گرفتم هرجا که در جمله یا عبارت میشد «ه» را برداری و به جایش «است» یا «هست» بگذاری باید از «ه» استفاده کنی ولی اگر نتوانستی از «هست» و «است» استفاده کنی از «کسره» استفاده کن؛ این سادهترین قراردادی بود که میشد به مردم منتقل کرد.
کسانی که در فضای مجازی هستند در نوکِ پیکان قرار دارند، اگر آنها درست بنویسند این درستنویسی به افرادی مثلِ بقالِ سرِ کوچه هم میرسد، دوستی تعریف میکرد که یک آقایی که هنرمندِ سلبریتی است همین اشتباه را در نوشتنِ «ه« و «کسره» کرده و بعد که به او اشکال گرفتهاند با کلی توجیه، از اشتباهنوشتنش دفاع هم کرده بوده، من اینجا بود که فهمیدم چنین جریانی راه افتاده، از دوستی که این ماجرا را برایم تعریف کرده بود خواستم نظرهای مردم را نشانم بدهد، در نظرها دیدم به شورای بازنگری، به منِ کابلی، به کتابِ درستنویسی خطِ فارسی اشاره شده، به روزنامهای که پنجاه سالِ پیش به این موضوع پرداخته بوده، اما بین همه اینها من توضیحِ ساده همهگیری ندیدم، بنابراین فکر میکنم سادهنویسی و سادهگویی این روزها و با وجودِ گسترشِ فضای مجازی، اهمیتِ زیادی دارد.
فکر میکنم شکل نوشتن فارسیخط، در ابتدا برای مردم بسیار غریبه باشد. چنین نظری ندارید؟
بله، ولی روند این غریبگیزدایی مسئله پیچیده یا وحشتناکی نیست، باید مثالی را نقل کنم، یک عزیزی تعریف میکرد که پنجاه سالِ پیش زمانی که دوره ابتدایی مدرسه را میگذراند، بچهای در کلاس از معلم میپرسد که «بهیچوجه» چیه، معلم هم که نمیدانسته آن بچه دارد به چه کلمهای نگاه میکند و چه کلمهای را اشتباه بیان کرده، پاسخ میدهد «بهیچوجه یک نوع مرغی است که در نوکِ کوههای فلانجا لانه میسازد»؛ خب پنجاه سالِ پیش «بههیچوجه» را سر هم «بهیچوجه» مینوشتند، خب وقتی این کلمه جدانویس شد، اول برای مردم غریبه بوده اما امروز اگر سرِ هم بنویسیش برای مردم غریبه است، به نظرِ من غریبگیزدایی امری است که خیلی زود اتفاق میافتد، تاریخِ ما ثابت کرده که خیلی زود اتفاق میافتد.
مثل هر تغییر دیگری تکرار لازم دارد... .
بله تکرار نیاز دارد، ولی کافی است که یک بیلبورد این مدلی بنویسد؛ بلافاصله این مدل نوشتن باب خواهد شد. حتی من فکر میکنم با این نوع نوشتن، حرکت تازهای در خوشنویسی ما هم جریان پیدا میکند.
ببینید؛ برای مردم خیلی ملموس میشود اگر با مثالهای آشنا برایشان توضیح دهید که فارسیخط چگونه میتواند به درستخوانی و درستنویسی آنها کمک کند.
اجازه بدید یک مثال بسیار ساده بیاورم، تقریبا در بیشترِ خانههای ما کتاب حافظ هست، سالی یک بار، در بدترین حالت، مردم در شب یلدا میروند سراغِ کتابِ حافظ، اکثر مردم ما که با دانستنِ دستورِ زبان فاصله خیلی زیادی دارند، حافظ را باز میکنند و میخواهند جلوی میهمانشان بخوانند اما نمیتوانند، چرایی خط کمکی این است که کمک میکند مردم به راحتی شعرهای حافظ را بخوانند.
اما کتاب حافظ با این خط کمکی در خانههای مردم نیست.
وقتی که مردم بفهمند که میتوانند با این خط، شعرهای حافظ را بهراحتی بخوانند پس احساسِ نیازش هم به وجود میآید، در نتیجه کتابها با این خط هم منتشر میشوند و به خانه مردم راه پیدا میکنند. ببینید حافظِ شاملو به خاطرِ استفاده از کسره و بیفاصلهنویسی راحتتر خوانده میشود، در نتیجه خواننده وقت خواندن خیلی کمتر تپق میزند، ولی در کتابهای دیگر که به صورت کلاسیک نوشته شدهاند شعرهای حافظ به راحتی خوانده نمیشود، این نشان میدهد که حتی یک تغییرِ اندک هم مؤثر است.
ببینید این خط کمکی، جاافتادنش نیازمند خیلی پیششرطهاست تا فراگیر بشود و همه بپذیرند. آنوقت همه کتابها باید از اول نوشته و منتشر شوند، همهچیز باید عوض شود، خیلی راه سختی است، خیلی، فرض که حافظ با این شیوه منتشر شد، با شاهنامه چه کنیم؟ گلستان سعدی چه میشود؟
اینجا همانجاییکه من فکر میکنم باید کمی از بالاتر به زمان نگاه بکنیم، ما چون داریم فکر میکنیم که خب تا یک سال دیگر اگر خط کمکی جاافتاد چه اتفاقی میافتد، اینگونه اظهارِ نگرانی میکنیم.
یعنی اینطور که شما میگویید، صد سالِ دیگر این اتفاق میافتد.
بله خب، چون این اتفاق قبلا افتاده و جوابش را پس داده، قبلا سرِهمنویسی در تمامِ کتابهای حافظ بود، اما بعد از اینکه جدانویسی و بیفاصلهنویسی جای خودش را باز کرد، در چاپهای جدیدتر میبینیم که دیگر سرِهمنویسی جای خودش را به بیفاصلهنویسی داده، این تغییر در یک بازه زمانی پنجاه، شصت ساله اتفاق افتاده، خب اگر ما فقط امروز را نگاه کنیم نمیتوانیم تأثیر پایدار بگذاریم، برای جاانداختنِ بیفاصلهنویسی هم زمان صرف شده، از زمانی که خط عربی در کشورِ ما حاکم شده هزار و اندی سال میگذرد، در صد و پنجاه سالِ گذشته بیشترین تغییرات روی این خط صورت گرفته، حالا اگر خط زمانِ سپریشده را از بالا نگاه کنیم، چهل یا پنجاه سالِ آینده اصلا زمانِ زیادی برای جاانداختنِ خطِ کمکی نیست، در واقع چنین مدتی در طولِ تاریخ اصلا به چشم نمیآید.
نقش سیستمهای رسمی آموزشی در این بین چیست؟ آنها هم نقشِ مهمی در آموزش دارند و هم بیشترین مقاومت را در برابر تغییر دارند.
مگر بیفاصلهنویسی و استفاده از کسره تا حدی در سیستمِ آموزشی نیامده؟ من فکر میکنم باز هم اینجا تجربه تاریخی ثابت میکند که همیشه وقتی اتفاقِ تازهای میافتدریال از طرفِ جامعه زودتر پذیرفته میشود اما وقتی واردِ مسیرِ اداری میشود، چرخِ نهادهای دولتی خیلی کُند حرکت میکند و حتی در برابرِ جامعه مقاومت هم میکند، ولی موضوع این است که بالاخره در همان مسیری که جامعه پذیرفته قرار میگیرند، چون این نیاز را دارند که با جامعه همسو شوند، هر حکومتی در نهایت این نیاز را میبیند که باید با جامعه همسو شود و به همین خاطر این تغییرات را در دستور کار قرار میدهند، نمونه بارزش که برای ما نزدیک است و به چشم دیدیمش همین مقوله بیفاصلهنویسی است که سالِ 71 مطرح شد و امروز در سالِ 99 هم در سیستمِ آموزشی و هم در نهادهای دولتی از آن استفاده میشود. تغییری که درست باشد و جامعه به آن نیاز داشته و بپذیردش، دیر یا زود سیستمهای دولتی هم میپذیرندش.
یک پرسش مهمِ دیگر. شما با پیشنهادِ این خط، در واقع گویش فارسی را انتخاب کردهاید، با مصوتنویسی تکلیف کسانی که گویششان مثلا اصفهانی است چه میشود؟
لهجه، زبان نیست؛ لهجه یک آهنگ است؛ طرزِ اداکردن است. عملا پرداختن به این موضوع انتهایی ندارد. ببینید این اتفاق در زبانِ انگلیسی هم افتاد، انگلیسی بریتیش با انگلیسی امریکن به کلی فرق میکند، هرکدام با لهجه خودشان یک واژه را بیان میکنند، این تفاوتِ لهجه ناگزیر است، بنابراین لهجه را باید از زبان جدا کرد.
روزنامه شرق
نظر شما